خلاصه مطلب
معروفترین شعر فریدون مشیری کوچه نام دارد که در سال 1340 در کتاب ابر و کوچه چاپ شد. در این مطلب متن شعر کوچه همراه آهنگ کوچه را با صدای بیژن بیژنی برایتان آماده کردهایم. با کاغذرنگی همراه باشید.
شعر عاشقانه «کوچه» حتی در زمان حیات فریدون مشیری هم از عاشقانههای بسیار محبوب مردم و عاشقان بود. این شعر در اردیبهشت ۱۳۳۹ در مجله روشنفکر چاپ شد و طرفداران بسیار زیادی پیدا کرد. فریدون مشیری پس از سرودن این شعر به قدری شهرت پیدا کرد و محبوب شد که در هر جمعی همه افراد از او میخواستند شعر را بخواند.
در همایش دانشگاه شیراز و در مراسم معرفی کتاب آمریکا این شعر از سوی حضار مورد تشویق قرار گرفت و همه خواهان شنیدن آن با صدای خود فریدون مشیری بودند. این شعر محبوب از مرزها عبور کرده و در سراسر دنیا در قلب مردم نشسته است. شما میتوانید شعر کوچه فریدون مشیری را در کاغذ رنگی بخوانید. همچنین اگر به شعرهای عاشقانه علاقه دارید، شعر آمدی جانم به قربانت شهریار را هم از دست ندهید. در ادامه این مطلب میتوانید موسیقی ماندگار کوچه با صدای بیژن بیژنی را هم بشنوید.
- بیتو مهتاب شبی، باز از آن کوچه گذشتم
- همه تن چشم شدم، خیره بهدنبال تو گشتم
بیتو مهتاب شبی، باز از آن کوچه گذشتم،
همه تن چشم شدم، خیره بهدنبال تو گشتم،
شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم،
شدم آن عاشق دیوانه که بودم.
در نهانخانه جانم، گل یاد تو درخشید
باغ صد خاطره خندید،
عطر صد خاطره پیچید
یادم آمد که شبی باهم از آن کوچه گذشتیم،
پر گشودیم و در آن خلوت دل خواسته گشتیم،
ساعتی بر لب آن جوی نشستیم.
تو همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت.
من همه محو تماشای نگاهت.
آسمان صاف و شب آرام،
بخت خندان و زمان رام،
خوشه ماه فروریخته در آب،
شاخهها دست برآورده به مهتاب،
شب و صحرا و گُل و سنگ،
همه دل داده به آواز شباهنگ.
یادم آید، تو به من گفتی:
از این عشق حذر کن!
لحظهای چند بر این آب نظر کن.
آب آیینه عشق گذران است،
تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است؛
باش فردا، که دلت با دگران است!
تا فراموش کنی، چندی از این شهر سفر کن!
با تو گفتم:
حذر از عشق!؟ ندانم،
سفر از پیش تو؟ هرگز نتوانم،
نتوانم!
روزی که دل من به تمنای تو پر زد، چون کبوتر، لب بام تو نشستم
تو به من سنگ زدی، من نه رمیدم، نه گسستم…
باز گفتم که تو صیادی و من آهوی دشتم،
تا به دام تو درافتم همه جا گشتم و گشتم،
حذر از عشق ندانم، نتوانم!
اشکی از شاخته فرو ریخت،
مرغ شب، ناله تلخی زد و بگریخت…
اشک در چشم تو لرزید،
ماه بر عشق تو خندید!
یادم آید که دگر از تو جوابی نشنیدم،
پای در دامن اندوه کشیدم.
نه گسستم، نه رمیدم.
رفت در ظلمت غم، آن شب و شبهای دگر هم،
نگرفتی دگر از عاشق آزرده خبر هم،
نکنی دیگر از آن کوچه گذر هم…
بیتو، اما، به چهحالی من از آن کوچه گذشتم!
فریدون مشیری

بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم بیژن بیژنی

فریدون مشیری
فریدون مشیری روزنامهنگار و شاعر معاصر ایرانی است که در 30 شهریور 1305 در تهران خیابان ایران (خیابان عین الدوله) چشم به جهان گشود. معروفترین شعر وی کوچه نام دارد که در اردیبهشت ماه سال 1339 در مجله روشنفکر به چاپ رسید. این شعر عاشقانه از زیباترین شعرهای نو فارسی محسوب میشود که پس منتشر شدن در مجله روشن فکر سال 1340 نیز در مجموعۀ ابرو کوچه چاپ شد.
- سال تولد: 1305
- سال وفات: 1379
بعضی سولات احتمالی کاربران درباره شعر بی تو مهتاب شبی…
شعر بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم از کیست؟
قالب شعر بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم چیست؟
شعر بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم از چه کتابی است؟

بهنام یه مردادماهی پر از عشق و احساسه که سال 75 به دنیا اومده و تقریبا سه، چهار سالی میشه کار تولید محتوا انجام میده. اون یه پسر عجول، آیندهنگر و البته رویاپردازه که از کوچیکی علاقه خاصی به کامپیوتر داشته. اگه بخواییم ازعلایق و آرزوهای بهنام بگیم؛ باید بگیم که اون علایق و آرزوهای زیادی داره، تقریبا هر چی که فکرش رو بکنید! اما بین آرزوهاش پرواز رو بیش از همه دوست داره. این جوون ما همه آدمای روی زمین رو دوست داره و امید داره یه روزی بتونه زمین رو جای بهتری برای زندگی کنه. بهعنوان آخرین حرف هم باید بگیم که؛ بهنام با عشق و احساسش برای شما مخاطبای کاغذرنگی مینویسه و امیدواره که بتونه با نوشتههاش زندگی شما رو رنگیتر کنه.