شعر باز در چهره خاموش خیال، خنده زد چشم گناهآموزت…
فروغ فرخزاد شاعر بزرگ و پرآوازه ایران است، دختری که تمام زندگیش را وقف شعر نو و ادبیات این سرزمین کرد. تقریبا میتوان گفت همه عمر فروغ در غم سپری شد و میتوان رد این غم را در اشعار او نیز دید. فروغ فرخزاد (شعر آه اگر باز بسویم آیی) را برای افرادی که در ذهن خود خاطراتی دوست داشتنی از دورانی خوش دارند، گفته تا آنها بدانند این خاطرات گاهی شیرین و گاهی تلخ هستند. این خاطرات میتوانند شما را شاد کنند یا تمام چیزی که از دوران خوشی برایتان باقی مانده را بسوزانند.
شعر خاطرات غزلی دوست داشتنی از دفتر شعر اسیر فروغ است. اثری تحسینبرانگیز که بیشتر با مضمون شعرهای عاشقانه نوشته شده است. در ادامه شما را به مطالعه شعر خاطرات از این بانوی هنرمند دعوت میکنیم. اگر به شعرهای عاشقانه علاقهمند هستید، خواندن شعر شب های شعر خوانی از محمد علی بهمنی را در کاغذ رنگی از دست ندهید.
شعر خاطرات
باز در چهره خاموش خیال
خنده زد چشم گناهآموزت
باز من ماندم و در غربت دل
حسرت بوسه هستی سوزت
باز من ماندم و یک مشت هوس
باز من ماندم و یک مشت امید
یاد آن پرتو سوزنده عشق
که ز چشمت به دل من تابید
باز در خلوت من دست خیال
صورت شاد تو را نقش نمود
بر لبانت هوس مستی ریخت
در نگاهت عطش طوفان بود
یاد آن شب که تو را دیدم و گفت
دل من با دلت افسانه عشق
چشم من دید در آن چشم سیاه
نگهی تشنه و دیوانه عشق
یاد آن بوسه که هنگام وداع
بر لبم شعله حسرت افروخت
یاد آن خنده بیرنگ و خموش
که سراپای وجودم را سوخت
رفتی و در دل من ماند به جای
عشقی آلوده به نومیدی و درد
نگهی گمشده در پرده اشک
حسرتی یخ زده در خنده سرد
آه اگر باز بسویم آیی
دیگر از کف ندهم آسانت
ترسم این شعله سوزنده عشق
آخر آتش فکند بر جانت
فروغ فرخزاد
دیدگاهتان را بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد حساب کاربری خود شوید
ورود یا ثبت نام